چند دهه پیش یکی از تجارزادگان ورشکسته شده بود. رسم بر این بود هرکس در این شهر غم و مشکلی داشت از فقیر و غنی راهی منزل مرحوم پدر میشدند آن مرحوم دستی یا زبانی در حد توان مشکل را حل میکرد یعنی اگر نمیتوانست کاری بکند یا توصیهای بنویسد چیزی میگفت که حال دل مردم خوب شده با لبخند و امید بروند.
القصه تاجر شهیر و خیر یزدی با افسردگی چک و سفتههای برگشتخورده پسرش را جلو پدرم گذاشت و گفت علیخان چه کنم؟
پدر گفتند چقدر سرمایه داشتهای؟
آن بزرگ با اشاره به میرزا حسن منشی که همیشه همراهش بود لیستی از اموال منقول و غیرمنقول و ریال و ارزی که به هوا و در آتش رفته بود جلو پدرم گذاشت درحالی که دستهایش میلرزید زیر لب فحش و نفرین میگفت و تکرار میکرد: ای پسر احمق بیهنر!!
پدرم گفت حاجیآقا… هرچی بگویی قبول اما بیهنرش را نمیپذیرم.
حاجی نگاهی از سر تعجب به پدرم کرد.
ایشان هم بلافاصله گفتند این همه مال، مستقلات و پول را در این مدت کوتاه بر باد داده از تاجر درجه یک بازار تهران به ورشکسته تبدیل شدن هم علم میخواهد هم هنر که صدای خنده آن تاجر خدابیامرز و سپس حضار که همگی جز بنده که نوجوان خردی بودم جو را عوض کرد و…
خدا همه را غرق رحمتش کند آمین.
خاطره را گفتم که نفرمایید دولتهای متعدد طی این چهل سال بیهنر بودند خیلی هم هنر داشتند آیا این سرزمین غنی با مردمان کوشا و دانا و همراه را اینگونه فقیر و ورشکسته کردن هنر نمیخواهد؟
پس هر انتقاد دیگری خواستید بنویسید و بگویید چون آزادی بیان هست البته بعدش را تضمین نمیکنم. ولی بیهنر نفرمایید عجب هنری!! داشتند. حالا نگفتید کجا زباندراز اختلاس کرده؟
آیا از فرصتی که سلطانالآیینه در اختیارش گذاشته تا طنز بنویسد ولی او در این روزها یاد خیر گذشتگان و درخواست فاتحه معالصلوات برای اموات خودتان و خودش کرده اختلاس نیست؟
اگر نیست پس هنر است!
زباندراز
- نویسنده : زبان دراز
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
پنجشنبه 16,مه,2024